کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار ندیده و نچشیده باشد. (برهان) (آنندراج) ، مستور. در پرده مانده. محجوب: ای مدنی برقع مکی نقاب سایه نشین چند بودآفتاب. نظامی. ، نازپرورده. خسته. کسی که از خستگی و کوفتگی در سایه آرمیده باشد: خورشید روم پرور ماه حبش نگار سایه نشین ساحت طوبی نشان اوست. خاقانی
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
آنکه در خانه نشیند، معزول. منعزل. بیکار از شغل دولتی. بیکاراز عمل، منزوی. عزلت گزین: هرکه چون سایه گشت خانه نشین تابش ماه و خور کجا یابد. ابن یمین. ، مغضوب
کنایت از زاهد. عابد: سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی (طیبات). آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید. سعدی (غزلیات). عافیت چشم مدار از من سجاده نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم. حافظ
کنایت از زاهد. عابد: سجاده نشینی که مرید غم او شد آوازه اش از خانه خمار بر آمد. سعدی (طیبات). آنانکه ریاضت کش و سجاده نشینند گو همچو ملک سر بسماوات بر آرید. سعدی (غزلیات). عافیت چشم مدار از من سجاده نشین که دم از خدمت رندان زده ام تا هستم. حافظ
آنکه درحاشیۀ مجلس نشیند. حاضری در مجلس که بکاری نیست. - امثال: حاشیه نشین دلش فراخ است (یا گشاد است) ، یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می بخشد: خرج که از کیسۀ مهمان بود حاتم طائی شدن آسان بود
آنکه درحاشیۀ مجلس نشیند. حاضری در مجلس که بکاری نیست. - امثال: حاشیه نشین دلش فراخ است (یا گشاد است) ، یعنی چون سود و زیانی در امرندارد هرچه بیشتر و بهتر و پر خرج تر را رأی دهد، نظیر: از کیسه خلیفه می بخشد: خرج که از کیسۀ مهمان بود حاتم طائی شدن آسان بود